سرنوشت سوخته۱۰
فردا
ات :( واقعا نمیکشیدم . تمام دنیا برای تیره وتار بود . خوابم برده بود و توی خواب تمام خاطره های تلخ و شیرین میگذشت از مامان خودم .ماما لیا. نورا. لیا. مامان بزرگ . جورج. کوک. ته .استاد .سنا و بقیه همکلاسیا
(صدای پایی اومد یکی از نگهبان ها بود ولی اونی نبود که شکنجم میداد. همین طوری بهم نزدیک شد......
کوک: به ادرسی که برام فرستاد بود با چند تا از بادیگارد هام رفتم بله دقیقا فکرم دست بود الکس بود که نشسته بود
کوک: چته چی میخوای؟
الکس: به به جناب جئون مشتاق دیدار؟ قبلا خوش اخلاق تر بودی نکن به خاطر ات انقدر عصبانی؟
کوک: خفه شوووو؟(داد)
الکس: الهییی عشق زندگیت بهت خیانت کرده ؟ اخییییییی ناراخت این هستی که ات مال من شده ؟
کوک: گفتم خفه شووو( داد)(خواست بزنه توی گوش الکس که یکی از بادیگار های الکس دستش رو گرفت)
الکس: جناب جئون شما مهمان هستید این طوری نمیشه دفع بعد این طوری باهات برخورد نمیشه (پوزخند)
کوک: به جای چرت پرت گفتن حرفتو بزن
الکس: خببب راستش میخواستم عصبانیتت رو ببینم که چجوری داری از خبانت ات زجر میکشی
ولی تو از قرصی که ات میخواست بهت بده ناراحت نیستی از خیانتش بهت ناراحتی درسته؟ البته هیچ رابطه ایی بینتون نبوده ولی بگذریم با این حال همه تصوراتم راجب باهوشیت بهم ریخت شنیده بودم خیلی باهوش هستی اما فکر کنم اشتباه گفتن ته از تو خیلی باهوش تره چون اون درست میگفت
چون ات نمیخواست تو اون قرص رو بخوری و عواقبش رو بجون خرید . ات به تو خیانت نکرد و اون عکس همش فتوشاپ هست
کوک: خیلی عوضییییییی خیلی
الکس: تازه کجاش رو دیدی حتی اگر ات تورو به خاطر عشقی که بهت داشت ببخشه با کاری انجام دادم هیچ وقت تورو نمیبخشه ( اشاره به یکی از بادیگارد ها)
کوک:(با دیدن یک جنازه و پیر زن تعجب کرده بود )
ات :( واقعا نمیکشیدم . تمام دنیا برای تیره وتار بود . خوابم برده بود و توی خواب تمام خاطره های تلخ و شیرین میگذشت از مامان خودم .ماما لیا. نورا. لیا. مامان بزرگ . جورج. کوک. ته .استاد .سنا و بقیه همکلاسیا
(صدای پایی اومد یکی از نگهبان ها بود ولی اونی نبود که شکنجم میداد. همین طوری بهم نزدیک شد......
کوک: به ادرسی که برام فرستاد بود با چند تا از بادیگارد هام رفتم بله دقیقا فکرم دست بود الکس بود که نشسته بود
کوک: چته چی میخوای؟
الکس: به به جناب جئون مشتاق دیدار؟ قبلا خوش اخلاق تر بودی نکن به خاطر ات انقدر عصبانی؟
کوک: خفه شوووو؟(داد)
الکس: الهییی عشق زندگیت بهت خیانت کرده ؟ اخییییییی ناراخت این هستی که ات مال من شده ؟
کوک: گفتم خفه شووو( داد)(خواست بزنه توی گوش الکس که یکی از بادیگار های الکس دستش رو گرفت)
الکس: جناب جئون شما مهمان هستید این طوری نمیشه دفع بعد این طوری باهات برخورد نمیشه (پوزخند)
کوک: به جای چرت پرت گفتن حرفتو بزن
الکس: خببب راستش میخواستم عصبانیتت رو ببینم که چجوری داری از خبانت ات زجر میکشی
ولی تو از قرصی که ات میخواست بهت بده ناراحت نیستی از خیانتش بهت ناراحتی درسته؟ البته هیچ رابطه ایی بینتون نبوده ولی بگذریم با این حال همه تصوراتم راجب باهوشیت بهم ریخت شنیده بودم خیلی باهوش هستی اما فکر کنم اشتباه گفتن ته از تو خیلی باهوش تره چون اون درست میگفت
چون ات نمیخواست تو اون قرص رو بخوری و عواقبش رو بجون خرید . ات به تو خیانت نکرد و اون عکس همش فتوشاپ هست
کوک: خیلی عوضییییییی خیلی
الکس: تازه کجاش رو دیدی حتی اگر ات تورو به خاطر عشقی که بهت داشت ببخشه با کاری انجام دادم هیچ وقت تورو نمیبخشه ( اشاره به یکی از بادیگارد ها)
کوک:(با دیدن یک جنازه و پیر زن تعجب کرده بود )
- ۳.۶k
- ۲۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط